آب، نان، آواز

آدمی را آب و نانی باید و آن‌گاه، آوازی ...

آب، نان، آواز

آدمی را آب و نانی باید و آن‌گاه، آوازی ...

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

خواب آلودگی، بی تو در چشم عاشق نیاید

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۰۸ ق.ظ

بسم الله

گاهی هم می شود که یک جای دنج برای خودت دست و پا می کنی؛
جای دنجت می شود پشت بام همان ساختمان نیمه کاره ای که پله های اضطراری اش انگار اصولی ساخته نشده اند.
همان ساختمان که پنجاه متری اتاقک نگهبان است؛
همان اتاق نگهبانی که تازگی ها پاتوق مسئول همه نگهبانان شده است؛
همان مسئولی که از ساعت دوازده شب به بعد اجازه نمی دهد کسی وارد یا خارج شود؛
همان ساعت دوازده شب به بعدی که تازه بی خوابی به سرت می زند؛
و همان «سَری» که ای کاش روزی «سرِ» جایش نباشد ...
.
.
.
آفتاب که طلوع می کند، منتظری تا دوباره هوا تاریک شود و تو از فرصت تاریکی استفاده کنی
تاریکی هم گاهی خوب است؛
اخیراً زیادی به خودش مدیونمان کرده است!
مثل وقتی که استتارمان می کند درمقابل نگهبان بداخلاق ساعت دوازده به بعد!
یا مثل وقتی که روی پشت بام دراز می کشی و آنقدر زُل می زنی به تکّه شصت در شصت سانت آسمانِ تاریک؛ تا هی ستاره های جدید را پیدا کنی!
یا مثل وقتی که چشمان باز و بسته فرقی برایت نمی کند! شاید در این شرایط است که می توانی امتحان کنی که با چشم های باز هم می توان خوابید؛ درست مثل وقتی که با چشم های بسته بیداری!
و اینجاست که می بینی همه این ها را مدیون تاریکی هستی...
تاریکی آن قدرها هم بد نیست؛
به شرط آن که خارج از وجودت باشد.
به محض اینکه همین تاریکی وارد قلبت شد، می شود بلای جان!
.
.
.
امشب ستاره های تکه شصت در شصت سانتِ آسمانِ تاریکِ من، سه تا بیشتر نیستند!
تازه دو تایشان آنقدر به هم چسبیده اند که باید التماسشان کنی تا بشوند دو تا!
شاید هم یکی بوده و تاریکی وارد وجودش شده!
تاریکی که وارد وجودت بشود، روی «وحدت وجودت» تأثیر می گذارد!
پس شاید بهتر باشد که از همین بیرون تماشایش کنی!
‫#‏تاریکی_خاصّ_من‬ ...

تاریکی


روز و شب مالِ تمامِ مردم ِدنیا؛ ولی
ساعتی از گرگ و میشش مالِ ما دیوانه ها .../

تاریکیِ بامدادِ سی و یکم ِ اردیبهشت ِ هزار و سیصد و نود و چهار ِ هجریِ شمسی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۰۸
گل برگ