آب، نان، آواز

آدمی را آب و نانی باید و آن‌گاه، آوازی ...

آب، نان، آواز

آدمی را آب و نانی باید و آن‌گاه، آوازی ...

بیا بگیر از چهره‌ام، غم و شب و تب، هر سه را ...

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۴۵ ب.ظ
+ سه شنبه، 24 تیرماه 93 - ساعت 2:00 بامداد
+ پیشاپیش بگم که شاید متن خیلی دلنشینی نباشه.

چقدر دلم می‌خواد الان یه کسی بود که می‌تونستم بهش زنگ بزنم ... باهاش حرف بزنم.

چقدر دلم می‌خواد یه محرم داشتم که بهش می‌گفتم که چقدر دلم تنگه. دلم نگرفته‌ها ... دلم فقط تنگه. دلم تنگه واسه یه کسی که فقط یکی باشه. تو زندگی‌م فقط و فقط یه دونه باشه.

دلم زندگی شلوغ و آدمای زیادو نمی‌خواد. دلم می‌خواد یه نفر باشه؛ ولی باشه. یه کسی که بشه رو بودنش حساب کرد ... دلم می‌خواد خنده‌هام و شوخی‌هام و درددل و روزمرگی‌هام رو ... همه چیزمو به اون بگم. به اون بگم که چیا دوس دارم. به اون بگم که چرا از فلان چیز بدم میاد. برای اون قصه‌ی همه‌ی زندگیمو تعریف کنم. دلم می‌خواد یه کسی باشه که همه چیزو بدونه، همه چیو بفهمه ...

 

 

من حتی عشق نمی‌خوام ... از دوستت دارم و عاشقتم خوشم نمیاد ... از چیزایی که رنگ تعلق و مسئولیت داشته باشه ...

فقط یه کسی باشه، بیاد و به من برسه ... حواس‌ش بهم باشه. همون جوری که خیلی وقتا من سعی کرده‌م حواسم به خیلیا باشه. همون جوری که همیشه سعی کرده‌م کسیو ناراحت نکنم ... یکی هم بیاد و یه کم منو خوشحال کنه ... یه کم حال منو خوب کنه ...

یکی هم بیاد که همش ازم توقع نداشته باشه ...

یه کسی که یه کم قدرمو بدونه ... یه کم بفهمه منو ...

بدونه که من فرق می‌کنم ... با خیلی آدمای دور و برم ... بیاد و همینا رو بهم بگه. به جای نقطه‌ضعف‌هام، به جای بداخلاقی‌هام، خوبی‌هامو بهم نشون بده و یادآوری کنه ...

کاش یه کسی بیاد که بشه باهاش حرف زد ... باهاش همه چیزو گفت ...

بی‌اینکه بترسی، بی‌اینکه حس کنی حرفاتو نمی‌شنوه، نمی‌فهمه ...

بی‌اینکه بترسی حرفاتو بد بفهمه. بی‌اینکه با خودت فک کنی شاید بخاطر این حرف یه روزی مؤاخذه بشی ...

کاش یه کسی می‌اومد و خوبیای منو می‌دید ... بدی‌هام یادش می‌رفت ...

کاش یه کسی هم اندازه قلب من می‌فهمید ... کاش یه کسی یادش می‌اومد که من می‌خواستم روحمو تا کجاها پرواز بدم ...

کاش می‌شد یه کسی بیاد، که حرفای خوشگل بلد باشه؛
یه حرفی غیر از چیزای مسخره‌ی روزمره‌ی تکراری ...

یه حرفی که یه بویی از زندگی، یه بویی از خدا داشته باشه.

کاش یک کسی می‌اومد، زل می‌زد تو چشم‌هام و بهم می‌گفت که چقدر نگرانمه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۵
علیرضا توحیدی

نظرات  (۸)

خیلی از اینکه رک و بی پرده نوشته بودی خوشم اومد. ماهایی که میاییم اینجا می دونیم فرق داری، اون کسی هم که می خوای، دیر یا زود می فهمه.

پاسخ:
پاسخ:
خوشحالم که دوس داشتی؛ انتظار نداشتم قابل خوندن باشه حتی!
آقا من منتظر بودم یه جایی "ترید مارک" رو ببینم
تو همیشه متفاوتی عسیسم ^_^

پاسخ:
پاسخ:

ما نیز مدت هاست دنبال همچین شخصی میگردیم!
بیاین باهم بگردیم شاید پیداش کردیم

+حرفای دلتونو خیلی قشنگ و اتفاقاً دلنشین نوشتید

پاسخ:
پاسخ:
دی شیخ، با چراغ، همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و ...
انسان‌ام آرزوست!

گفتند یافت می‌‌نشود، جسته‌ایم ما
گفت آن‌که یافت می‌نشود؛
آن‌ام آرزوست ...
سعدی میگه:
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

و بیدل دهلوی که:
درون توست اگر خلوتی و انجمنی ست
برون زخویش کجا می روی جهان خالی ست...
...
حقیقیت هم همینه!!

پاسخ:
پاسخ:
شما نمیدونید که من چقدر منتظرتون بودم ...
کاش بیشتر می‌اومدید ...
سلام
ممنون !
قلم خودتون هم زیباست !


فکر کنم همه ما آدم ها یه همچین فردی رو که گفتین رو دلمون بخواد
اما در کنارمون نیست !!
متاسفانه !

پاسخ:
پاسخ:
شاید اگر هم باشه یا نمی بینیمش اصلا، یا قدر بودنشو نمیدونیم!
+ ممنون که اومدین :)
دلتو زلال کن، صاف کن... بچلونش تا شیرش در بیاد....
اونوقت اونم میاد.....

راستی یه جور خاصی شدی... ؛)

پاسخ:
پاسخ:
من همیشه خاص بودم عزیزم
بدست آوردن ِچیزهای خوب زمان میبرد

پاسخ:
پاسخ:
آدما شاید از بدست نیاوردن اون چیزا بیشتر نگران باشند ...
یا بهتر بگم ...
به اینکه یه روزی چیزایی که میخوان رو بدست میارن ایمان نداشته باشند!
جانا سخن از زبان ما می گوی ...
سلام. چقدر قشنگ حرف دلت رو گفتی...

پاسخ:
پاسخ:
انتظار این بازخوردهای مثبت رو نداشتم :)))
سلام. ممنون که اومدین :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">