آب، نان، آواز

آدمی را آب و نانی باید و آن‌گاه، آوازی ...

آب، نان، آواز

آدمی را آب و نانی باید و آن‌گاه، آوازی ...

در ستایش دست‌هات ...

جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۸ ق.ظ

دست‌هات را می‌گیرم توی دستم و انگشت‌هام را سُر می‌دهم روی لطافت انگشت‌هات. دستت را بالا می‌آورم و کمی سرم را خم می‌کنم. لب‌هایم را آرام می‌گذارم روی انگشت‌های کشیده‌ات و می‌بوسم‌شان.

دست‌هایت، پرستو؛ دست‌هایت همیشه برای من نمادی از بخشندگی بوده‌اند. چیزی که همیشه در پی‌اش گشته و کمتر یافته بودم. نمادی از روح وسیع بخشنده‌ای که می‌شود خدا را در پیچ و خم‌های ظریف و نازک‌ش پیدا کرد. بخشندگی‌ای به وسعت تمام خطاهای ریز و درشتی که من مرتکب شده‌ام و تو انگار اصلا ندیده‌ای شان.

حالا تو این‌جایی، کنار من؛ و من دست‌هات را گرفته‌ام توی دست‌هام و دارم لمس‌شان می‌کنم، انگار که لطیف‌ترین حریرها را.

حالا من این‌جایم، بدون تو؛ و چقدر دلم می‌خواهد تو بودی تا صورتم را پنهان کنم میان دست هایت، و آنقدر ببویم‌شان تا آرام آرام، قطره‌های اشکم تمام دستانت را خیس کند.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۲۸
علیرضا توحیدی

نظرات  (۲)

عالی... عالی... عالی...
پاسخ:
:))))))
آخرش تو با این تعریف هات یه کاری دست من میدی :))))
اوهوم. همینه که میگما :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">