خونهی ما، قصه داره ...
سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۱۹ ب.ظ
ما، روزی، در یک عصرگاه دلتنگِ پاییزی، چیزی را - خودمان را شاید... - در خانهای جا گذاشتیم و حتی تلاش کردیم تا فراموشش کنیم.
اما پرستو!
یک روز میآید که ما به خانهمان بر میگردیم و آن را با همان رنگها و نقشها و عطرها و خاطرهها - و اما نه همان آدمها... - دوباره خواهیم ساخت.
۹۶/۰۵/۱۷