تو بخندی همهچی خوبه، بخند ...
چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۴ ق.ظ
یادت هست آن عکس دسته جمعی را پرستو؟ که نگاههای من و تو -بیهوا- به هم گره خورده بود؟ و عکس بعدی، که هر دویمان خندیده بودیم ...
همین ... فقط میخواستم دوباره یادت بیاورم که چقدر نگاههات برای من شیرین بود؛ چقدر با لبخند همیشگیات، همیشه زیباتر میشدی. درست مثل همان عکس دسته جمعی. همان جمعی که حالا تو -هنوز هم- بینشان هستی، و من ...
۹۴/۱۱/۲۸
خدای من!
معبود من!
خالق من!
سیّد من!
ربّ من!
ای عالِمِ علیم!
ای حاکمِ حکیم!
ای راحمِ رحیم!
ای قادرِ قدیر!
ای عالیِ علی!
ای اعلایِ متعال!
ای کریم!
ای نور!
من سائلم و تو قائلی به «و امّا السَّائِلَ فَلاتَنهر»؛
سیّد من!
خالق من!
خلّاق من!
ای صاحب نازی که مرا خلق کرده ای بی آن که نیازی به من داشته باشی؛ و نه فقط تو؛ بلکه بی آن که هیچ یک از خلایقت به من نیازی داشته باشند.
ای کسی که در زندگی ام مدام برایت شریک قائل می شوم!
ای کسی که به من مهلت می دهی و من عبرت نمی گیرم!
ای کسی که هر چه من بیشتر گناه می کنم، بیشتر ستر عیب می کنی؛ بیشتر آبرو می دهی!
ای کسی که طمع کَرَمت مرا در ارتکاب گناهان جری تر کرده است!
ای کسی که «خَیرُک الینا نازل و شَرُّنا اِلَیکَ صاعِد»!
ای کسی که نافرمانی ات می کنم؛ در حالی که دنیا را به فرمان من درآورده ای!
ای کسی که یادم می رود که هستی، اما یادت نمی رود که هستم!
ای کسی که منتظری که دست هایم به سمتت دراز شود تا چنان دستم را بگیری که از خجالت جان بدهم!
ای کسی که بیشتر از من به من شوق داری!
ای حائل بین من و من!
ای نزدیک تر از من به من!
ای منِ من!
...
:)